«مصر» در كانون جنبش بيداري اسلامي در منطقه قرار دارد و بدون ترديد فعل و انفعالات و روند آينده اين جنبش ارتباط مستقيمي با وضعيت مصر خواهد داشت. با اين وصف اگر تحولات مصر عميق شود و به يك نظام معين سياسي بيانجامد قطعاً تحولات در كشورهاي پيراموني و حتي تا دور دست ها عميق شده و به نظام هايي مشابه مصر مي انجامد. دقيقاً به همين دليل است كه در كشاكش تحولات شمال آفريقا و آسياي جنوب غربي چشم هاي موافقين و مخالفين «بيداري اسلامي» به مصر دوخته شده است.
مصر از آغاز انقلاب خود- پنجم بهمن ماه گذشته- تاكنون يك مسير تكاملي را طي كرده و روند حركت آن «پرشتاب و رو به جلو» بوده است. روزي كه حركت آغاز شد گروهي از مردم- و بطور خاص جوانان- در شهر قاهره دست به تجمعاتي زدند. به زودي هدف گذاري به سوي اسقاط نظام سياسي رفت. پس از آن نيروهاي جديدي به جمع جوانان اضافه شده و احزاب و گروه هاي سياسي به آنان پيوستند و دامنه تظاهرات از پايتخت به شهرهاي مختلف كشيده شد. بعداً در خواسته هاي آنان تجديدنظر در قرارداد ننگين كمپ ديويد مطرح گرديد و در ادامه به مطالبه تجديدنظر جدي در روابط مصر با غرب رسيد. بنابراين آنچه تاكنون در «عرصه عمل» اتفاق افتاده، تنها بخش كمي از آن چيزي است كه تحقق آن قطعي به نظر مي رسد. در بررسي روند فعلي و چشم انداز آينده مصر- و به تبع آن خيزش بيداري اسلامي در منطقه- نكات زير اهميت دارند:
1- نيروهاي فعال در صحنه تحولات مصر بسيار متنوع و متكثر هستند و هر كدام بخشي از شهروندان مصري را مي توانند جذب كنند و براساس ميزان جذب آراء شهروندان، مي توان گروه هاي محوري را از گروه هاي حاشيه اي باز شناخت. از اين رو نيروهاي فعال در صحنه تحولات مصر به چهار گروه تقسيم مي شوند؛ «احزاب باسابقه اسلام گرا»، «جوانان»، «احزاب قديمي و جديد غرب گرا» و «نيروهاي مستقل كه فاقد تشكل سياسي مي باشند». احزاب باسابقه ديني به دو گروه كلي سلفي ها و غير سلفي ها تقسيم بندي مي شوند. اخوان المسلمين- در درون خود حداقل به 3 دسته- سنتي ها، غرب گراها و انقلابي ها- تقسيم مي شوند و اگرچه در پاره اي از موارد قرابت هايي با تفكر سلفي دارند ولي باتوجه به رويكردهاي آنان در دو دهه اخير، مي توان گفت اخوان در نقطه مقابل نيروهاي سلفي قرار دارند. اخواني ها در جامعه مصر پرقدرت ترين گروه به حساب مي آيند ولي درعين حال برآوردها مي گويد توانايي جذب آراء آنان نهايتاً بيش از 30درصد نيست كه البته اين بزرگترين عدد سياسي به حساب مي آيد. مهمترين گروه هاي سلفي مصر «جهادي» و بقاياي «التكفير والهجره» مي باشند كه پايگاه اصلي آنان شهر اسكندريه است اين ها بطور طبيعي و در شرايطي كه اهداف خود را با صراحت بيان كنند قادر نيستند بيش از 5درصد سرنوشت انتخابات و موقعيت هايي از اين قبيل را تعيين كنند. دسته دوم جوانان اولين نيروهاي انقلاب مصر- مي باشند كه با سه عنوان «گروه6 آوريل»- اشاره به اعتراض كارگران مصري در بهار1389-، «گروه خالد سعيد» و «جنبش الكفايه» شناخته مي شوند. اين جوانان داراي سيستم رهبري جمعي هستند و درعين حال درمورد راهبردها- مثلاً مدارا با ارتش يا عقب راندن آن از صحنه سياسي- اختلافاتي دارند. از آنجا كه جنبش جوانان در ميان قشر جوان و تحصيلكرده مصر نفوذ زيادي دارد و در نگاه مردم جرياني فاقد آلودگي مالي ديده مي شوند، توانايي جذب حداقل 25درصد آراء شهروندان را دارند و مي توانند در اين سطح مردم را به ميدان بياورند. دسته سوم گروه هاي غرب گراي قديم و جديد- نظير حزب الوفد، حزب الغد، حزب تغيير و چندين نام و عنوان ديگر- مي شود. براساس برآوردهاي كارشناسي مجموعه گروههاي اين دسته قادرند حدود 15درصد آراء را بدست آورده و تقريباً همين درصد را هم به صحنه بياورند. در كنار اين دسته بندي گروه هاي كوچك ديگري نظير ناصريست ها- هواداران عبدالناصر- قرار مي گيرند كه تأثيري كمتر از دو درصد در عرصه تحولات مصر دارند. در اين ميان چند نكته حائز اهميت است. نكته اول اين است كه «جوانان» حلقه مياني دو گروه اسلام گرا و غرب گرا مي باشد و از اين رو موقعيت آينده اين گروه در نظام آينده مصر از ديگران برجسته تر خواهد بود اما از آنجا كه جوانان در طول دوره مبارزه پايبندي عميق خود را به فرايض ديني به اثبات رساندند، طبعاً جوانان را در نهايت بايد در دسته اسلام گراها قرار داد.
2- غرب وانمود مي كند كه با اسلام گراها مشكلي نداشته و درحال تفاهم با آنان است اما واقعاً اين يك ترفند سياسي است چرا كه در معادله مصر، غرب حتماً از گروه سوم يعني غرب گراها حمايت مي كند و مطلوب آنان اين گروه است ولي از آنجا كه تكيه صرف به آنان مشكلي از غرب را حل نمي كند ناچار به مراجعه به ديگران است- چراكه غرب گراها قادر نيستند بيش از 15درصد جمعيت فعال مصر را جذب نمايند- بنابراين غربي ها كه به تجربه دريافته اند، نمي توانند با جوانان انقلابي كه روحيه بالاي ضدصهيونيستي دارند، به توافق برسند، توجه خود را به سوي طيف اسلام گرا معطوف كرده اند. غرب در ميان اسلام گراها نمي تواند با مهره هاي سلفي بازي كند چرا كه احزاب سلفي بيش از 5درصد جمعيت را همراه خود ندارند، پس به ناچار روي اخوان المسلمين تمركز كرده و مرتب از توافق با رهبران اخوان و نزديك كردن مواضع محمد بديع- دبيركل اخوان- ايمن نور رهبر شاخه جديدالتاسيس انشعابي از الوفد و محمد البرادعي به يكديگر حرف مي زند و وانمود مي كند كه كار را به نتيجه رسانده است در حالي كه اين يك نماي ظاهري بيش نيست. اخوان المسلمين در متن خود به سه گروه سنتي ها، غرب گراها و اسلام گراها تقسيم مي شود كه ساختار سياسي- با توجه به ساز و كار انتخاب- در اختيار افرادي نظير محمد بديع است ولي حدود 70درصد نيروهاي اخوان با اسلام گراها و عمدتا همان جوانان اخوان مي باشند. اين جوانان نمي توانند به منصب دبيركلي برسند ولي مي توانند تصميم گيري هاي اخوان و بيانيه هاي آن را تحت تاثير جدي قرار دهند از اين رو سخنراني اردوغان نخست وزير اخواني تركيه درباره حكومتي مبتني بر لائيزم با واكنش خشمگينانه حضار اخواني روبرو شد و متعاقب آن رهبري سنتي و غيرانقلابي اخوان ناچار شد در بيانيه اي رسمي اظهارات اردوغان را محكوم كرده و او را متهم به دخالت در امور داخلي مصر نمايد.
بنابراين، اين كه گفته مي شود غرب با اخوان بسته و يا توانسته زلف اخوان را با غرب گراها گره بزند و از اين طريق به يك «انتخابات با نتايج قابل قبول» برسد تا آنجا كه به بدنه مربوط مي شود، دروغي بيش نيست.
3-خبرهاي متعدد از توزيع مقادير زيادي پول و مايحتاج ميان مردم از طريق جريانات غرب گرا و سلفي حكايت مي كنند. آمريكا و اروپا ميليون ها دلار به ميدان آورده اند تا گروههاي غرب گرا بتوانند نمايندگان بيشتري در مجلس داشته باشند و عربستان سعودي نيز براي بالا بردن موقعيت سياسي احزاب سلفي ميليون ها دلار هزينه كرده است. اين در حالي است كه اسلام گراهاي غيرسلفي و جوانان با فقر زيادي مواجه مي باشند. سرازير شدن پولهاي غرب و عربستان به مصر نگراني هايي را به وجود آورده است چرا كه مصر جامعه اي فقير دارد. براساس آمارهاي موجود بيش از 40درصد مردم اين كشور در فقر مطلق به سر مي برند و جمعيتي كمتر از 5درصد داراي وضعيت مناسبي هستند. بر اين اساس از منظر اروپا و عربستان، فقر، تحفه اي است كه مي توان با كمك آن بر مصر غلبه كرد ولي واقعيت اين است كه مردم مصر، غرب و رژيم هاي عربي را همراه 30ساله حسني مبارك و فلاكت ناشي از حكومت او مي دانند و اين مهمترين نقطه ضعف غرب و عربستان در پوشاندن چهره و وارونه نمايي است.
سلفي ها كه عليرغم تلاش هاي فراوان هيچگاه نتوانسته اند بر محيط مصر حاكم شوند، اينك با مخفي نگه داشتن سابقه و تفكرات خود- كه گناه را مساوي كفر دانسته و فقر را وضعيتي خدا خواسته و ارتباط با گناهكار و كافر را حرام مي دانند- اينك به توزيع پول روي آورده و از دمكراسي و پذيرش آراء مردم حرف مي زنند خود اين مسئله ضمن مخاطراتي كه براي مصر دارد در عين حال نشان دهنده آن است كه مصر با سليقه و به تبع آن با رژيم هاي مدافع سلفي گري- نظير عربستان- ميانه اي ندارد.
4-نظاميان از مواجهه جدي با مردم پرهيز مي كنند و در مواجهه با فشار عقب مي نشينند اين عقب نشيني و خويشتنداري از برخورد اگر در فاصله 5 تا 22بهمن يك تاكتيك بود، اينكه به يك وضعيت پايدار تبديل شده است. اين در حالي است كه سران كنوني نظامي و امنيتي مصر همان افراد منصوب دوره مبارك هستند. اين روند نشان مي دهد كه نيروهاي نظامي و امنيتي خود را ناگزير از همراهي با نيروهاي انقلاب مي دانند. آنان در عين حال در آينده به عنوان مهمترين «نهاد باثبات» به ايفاي نقش هاي خاص خود مي پردازد و به احتمال زياد ارتش مصر با مردم مقابله نخواهد كرد نبايد فراموش كرد كه اسلام گراها در ارتش مصر نفوذ جدي دارند. در دهه 1340 بيش از صدهزار نفر از اعضاي ارتش اين كشور هوادار اخوان المسلمين بودند.
5- ترديدي وجود ندارد كه مصر هر روز از رژيم صهيونيستي دورتر شده و به نقطه مقابل آن تبديل خواهد شد. بنابراين، هيچ بعيد نيست كه حتي اگر سيستم آينده نيز مايل نباشد، از متن مردم يك جريان شديدا ضداسرائيلي- نظير حزب الله لبنان- بجوشد و كل سيستم را در مقابله با رژيم غاصب به دنبال خود بكشاند. اين موضوعي است كه قطعا روابط مصر و غرب را با چالش جدي مواجه مي كند چرا كه غرب پاشنه آشيل روابط خود با كشورهاي اين منطقه را رژيم صهيونيستي قرار داده است با اين وصف دو نتيجه كلي از اين روند به دست مي آيد، رابطه غرب و مصر روز به روز تيره تر مي شود و موقعيت امنيتي و موجوديت رژيم صهيونيستي با يك چالش فراگير مواجه مي گردد.
6-رابطه ايران و مصر تابع روند تحولات انقلاب مصر است و به ميزاني هم تابع نحوه درك ما از شرايط مصر و تلاش ما براي ارتباط با نيروهاي مختلف مصر به خصوص دو گروه عمده جوانان و اسلام گراها- است. ولي در يك نماي كلي بايد گفت از آنجا كه موقعيت آينده رقباي منطقه اي و بين المللي ايران در مصر قطعا سير نزولي خواهد داشت، ايران فرصت هاي تاريخي فراواني را پيش رو دارد.
سعدالله زارعي